
زنگهای تاریخ سردم میکند
دستکشهای مادریام کجاست؟
زنگهای تاریخ سردم میکند
تو
کلمات را پس میزنی
پروانهای بزر گ کتابم را ترک میکند
بادها
بی اجازه
از چادرها میگذرد
ما
بی اجازه خط میکشیم
دور اسد آباد
سقف کلاس
چکه چکه آب می شود
*
کاش حواسم را پرت کند از این اردوگاه لعنتی
میراثهای روشنت
پلههای روبرو
مردان قبیلهام
بالا
مردان قبیلهام
پائین
کسی به ارتفاع فکرهای تو نمیرسد
هوا پیماها میآیند
هوا پیماها میروند
و من دلم میخواهد
تو
پیاده شوی
با لباس بلند افغانیت
برفها را " چیر" کنی
پشت تریبونها
دور گردنت گل بیندازند
و من دلم میخواهد
دهنکجی کنم به اجلاسها
و اشارتهای محکمت را سرخ
نشان بدهم
پشت گوش مردان تفنگ
*
جورابهای مادریام کجاست؟
زنگهای تاریخ سردم میکند
کاش حواسم را پرت کند از این اردوگاه لعنتی
تنورهای کوهستان
دخترانی که تمثال تو را می بافند
برقالیچهها
زنانی که هر روز دست میکشند
بر جنینهاشان
و پیشاپیش
نام همه پسران "سید جمال" است
*
معلم به چشمهایم گیرمیدهد
به حرفهایم گیرمیدهد
شبیه تو نیستم
اما سرم پر است از درختها
یک روز نفسهای تو را جار خواهم زد
در رگهاشان
*
برگرد!
برگرد
سیمهای خاردار را قیچی کن
از این اردوگاه لعنتی
و روی همه مرزها بنویس
عبور برای همه آزاد است
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخرید